NikanNikan، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

پسمل مامان

پانزده ماهگی تاهیجدهماهگی فلفلم

1395/9/6 10:48
نویسنده : مامانی
111 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم هدیه زیبای ازسوی خدای مهربانم 

دیوانه واردوستت دارم عمرممحبتبغل 

پسرنازنیم ازبس که مامی دیربه دیرمیادبرات مینویسه تقریباهمه کارات یادش رفته اینقدربایدفکرفکرکنم تایادم بیاد  

متفکرمتفکرمتفکرمتفکر

اول اول از همبازیهات بگم که عاشق اینی که پرنیاجون ووانیا حداقل یک روز درمیونم یه نیم ساعتی شده باید بهت سربزنن عاشق بالاپایین پریدن  این دختربلاهاهستی ازتنهایی بیزاری حالابمانندموقع رفتنشون چه الم شنکه ای بپامیکنی باامیرمحمد رفیق فابریگت (پسرهمسایمون)که ازوقتی گوچولوتربودی همپایه بودین وجنابعالی بسیاربسیاراازایشون الگوپذیری داری اخه ده ماه ازت بزرگتر جدیدافاطمه زهراخانم به جمع شمااضاف شده (دوماه ازت گوگولوتره )حسابی سه تایی اتیش میسوزنین وگیف میکنین کمترپیش میادچندروزدرمیون هم نبینین هرچندامیرمحمدچندوقتی یادگرفته گازبگیره وبه خواستش برسه

عسل مامان یه چندباری بردمت دریاتااب بازی کنی یه بارباخاله پسراکه دیونه اب بازین یه بارم بااقامهزیارکه به زوری بیرون اوردیمتون یه بارمن بابای نیکانم باهم رفتیم حسابی شالاب شلوب اب بازی راه انداختیمزیبا

باشروع مدارس باباصبحهامیره مدرسه ومامانی بایددم مغازه وایستاد براشماهم تصیمیم براین شدک چون خیلی توجمع بچها بودن دوست داری بزاریمت مهدبعدکلی پرس جو وتحقیق براانتخاب مهدخوب بلاخره جایی انتخاب شدکه یکم ازخونمون دوربودقرارشدکه توشهریوریه چندروزامتحانی بزارمت براتایم کوتاه تاعادت کنی  ولی تقریبا یماهی هفته سه روزمیبردمت اونم براچهارساعت  ولی باگذشت چندروزازعلایم رفتاریت  معلوم بودخیلی خوشت نیومده ازمحیط جدیدمامانی بامشورت مشاور تصیمیم براین شدتابیشترازاین دچاراصظراب نشدی نفرستمت مهد.

پسرم بمونه پیش مادرجون وخالجون این روزای که مامانی نیست

باگذشت روزها نیکان جوگولو من به شیطنتش اضافه میشه دیگه یادت گرفته ازدیوارراست بالابره مثلا گشو کمدش بازمیکنه باکمک گشوها ازکمداسباب بازیها میری بالا هرچندبالارفتنشودوست داری نه گرفتن اسباب بازی جدیدایادگرفتی که درگازبازمیکنی روش میستی قابلمه روگازباشه شروع به هم زدن میکنی مثلا داری اشپزی میکنی یبارم بی احتیاطی کردی مامان جون چونت گرفت به لبه ماهیتابه وسوخت وکلی زمان برد تاخوب شد فدات بشم نمیدونم چرا کارای که بزرگتراانجام میدن دوست داری گشیدن جاروبرقی که نگو تامدتها گشیدن جاروبرقی برام معظل بودباروشن شدنش گلا باید دستت میبودازذوق کردنت بادیدن جعبه ابزارکه هرچی بگم کم گفتم مخصوصاپیچ گوشتی حالا اگه یه ایتم پیشنهادی برات بیاریم تاپیچاشوبازکنی که نورالی نور

بانزدیک شدن واگسن 18ماهگیت طبق معمول مامانی استرسی میشه امیدوارم مردونه مثل بقیه واگسنات  پیش بریمحبتمحبت

ازشیرین زبونیات که نمیدونم چی بگم کامل اسم همبازیات میگی پنا(پرنیا)ایی(علی)مادی(مهدی) اسم مامان باباکه خوب میگی بماندکه اول باباگفتن یادگرفتی 

نمیدونم  چراعاشق فرمون دادنی تاصدای ماشین بابامیشنوی که میخوادبیاره توپارگینک بدوبدومیپری روپله هی دستتاتوبالا پایین میکنی اه ببه میکنی کلی ذوق میکنی البته ناگفته نماندتوخیابونم ماشین درحال پارک میبینی همین داستان براه یباررفتیم ساری عروسی دوست بابای توپارگینک تاازماشین پیاده شدیم اقاغیبت زد رفتی کنارراهنمای پارگینک که داشت ماشینارو راهنمایی میکردکجاپارک کنن تند تند به فرمون دادن ماشینا همه ازدیدن این صحنه تعجب کردن تعجب
 

پسندها (2)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسمل مامان می باشد