روزهای ابری
سلام پسرقشنگم
مامانی این روزااینقدر فکرش درگیر که دوست نداره از استرس نگرانی چیزی براگل پسربنویسه اخه من بابای دوست داریم تابدنیاامدنت یه خونه گوچولوبخریم تانازم بااون پاهای گوچیگش قدم به خونه خودمون بزاره بابای میدونه که من خیلی دوست دارم توخونه خودمون زندگی کنیم براهمین تموم سعیشومیکنه ولی هنوزموفق نشده انشاالله که هرچه خیرهمون پیش بیاد به امیدخدا
عزیزم اینقدر تیزی که احساس میکنم هروقت من زیادحالم خوب نیست روزای سختی دارمواسترسم زیاد توحس میکنی هیچ حرگتی نمیکنی مامانی نگرانت میشه هی خودش ودعوا میکنه ببخش منو پسرم خداکنه تاامدنت همه چیزاونطورکه دوست دارم پیش بره باتوگل به خدا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی