حس مادری
عاقبت یک شب ازاین شبهای دور کودگ من پابه دنیا می نهد
انزمان برمن خدای مهربان نام شورانگیزمادرمی نهد
خداجونم بعضی وقتا مثل الان یه حس غریب به سراغم می اید یه حس ناتوانی یه ترس بزرگ ازمسولیت سنگینی که ارزودارم بتونم به نحواحسن ازپسش بربیام مادرشدن شایدقشنگترین حس دنیاباشه ولی مادرخوب بودن هم سخترین کاردنیاست
اولین باری که طعم عشق چشیدم فرشیدوارد زندگیم شده بودفکرمیکردم خیلی بزرگ شدم اماحالاکه دراستانه بیست هشت سالگی دارم مادرمیشم حس میکنم راه خیلی زیادی دارم تابزرگ شدن...
خدایابمن کمک کن داشته هایم روبه فرزندم یادبدم وکمک کنم که نداشتهای منو راداشته باشه وبهم ارامش وقدرت بده که تجلی کمال بزرگی تورا به وجودبیاورم
خدایابچه دارشدن ترس خیلی بزرگیه واسم کمک کن شرمندت نشم خداجون....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی