حس زندگیم
سلام فینگیل مامانی اوبی عزیزم نمیدونی برادیدن روی ماهت لحظه شماری میکنم هروزکه ازخواب پامیشم هی میشمرم تاامدنت چندروزمونده عزیزکم چندروزپیش بطوربدی زمین خوردم ازدردکمرباسن نمیتونم بشینم خیلی نگران حالتم عزیزم ببخش که مامانی اونطورکه بایدمواظبت نیست عسیسم دوست دارم توجوجومقاوم منی فندوق ریزه من میخوام بدونی تو میوه زندگیمی هروقت بهت فکرمیکنم به اینده امیدوارمیشم خیلی خوشحالم ازوجودت مامانی قرارچندروزدیگه برم سونو تاازوضعیتت باخبربشم چندوقتی دم زدنت روتوشیمکم حس میکنم ازاین حرکات خیلی احساس ارامش میکنم جوجوکم.... چشمهانت رابرای زندگی میخواهم اسمت رابرای دلخوشی میخوانم دلت رابرای عاشقی میخواهم صدایت رابرای شادابی میشنوم ودس...
نویسنده :
مامانی
9:45