لحظه های تکرارنشدنی

سلام گل پسرم  
 

کمتراز24ساعت مونده تاامدنت ،نفسم مامانی جندروز مشغول اماده کردن صورصات فندوقش بود هرچندمنو بابای زیادبرنامه ریزی نکرده بودیم برا داشتن یه سنجاب  گوچولوی مثل جنابعلی ولی همینکه سنجابکم تودل مامانی پیداش شد کلی ذوق کرده بودیم که خداجون لطف کرده وازسررحمتش قراریه هدیه خوشگل برامون بفرسته منو بابای تموم خواستمون ازپروردگار اینه که خودش حافظ هدیمون باشه  هدیه ای که قرار توبهترین ماهش یعنی  ماه رجب ماهی که سرشاراز رحمت عبادت مغفرت وتوزیباترین ودل انگیزترین ماه سالش یعنی اردیبهشت برامون ازاسمنا بفرسته وهیچ چیز برامون بهترازاین نمیشد که باشه ،لحظه شماری کردیم تابه امروز . پسرم فرداد که نمیشه گفت یه چنددقیقه دیگه میرم تو روز22 اردیبهشت  94یعنی روزی که شماقراربه خیر سلامتی بدنیا بیای وازاین تاریخ ببعد این روز بهترین روز هرسالم باشه،بیای تواغوش مامانی  اخ که چقدرلذت بخش دیدنت بوییدنت بوسیدنت لمس کردنت فکرکردن بهت اشک ذوق منو سرازیرمیکنه

برات میگم

اینکه اززمانی تووجودم حست کردم ،وجودت جسمت امیخته شده باوجودم ضربان قلبم گره خورد به ضربان قلبت اینکه از عشق و احساس پاک متولدشدای و ماباشورهیجان منتظرت بودیم

اینکه دنیاصداش میزنه ومنتظرشه اینکه زمین زیبا اسمون خیلی بزرگه اینکه اون زیباست واینکه دوسش دارم اینکه زندگی و شادی منه اینکه یکی از میلیونها انسان روزمین ولی برامن یه دونس

بهش میگم

عاقل محتاط باشه ویخ اتیش لمس کنه اینکه ازهمه چی بچشه وامتحان کنه ولی هرگز وابسته نشه ومیگویم خوشبختی دانه ای که میکاریمش واینکه عشق سلامتی خریدنی نیست واین همون تنهاثروت ماست...