من اومدمممم

سلام به دنیا

سلام به ماه و خورشید زمین

دراین روزخورشیدزندگیمان شادمانه ترین طلوعش راکرد

خوش امدی بهترینم عزیرترینم معنای زندگیم وتنهادلیل بودنم

قدومت به زمین مبارک فرخنده باد

                        به تماشاسوگندوبه رازگل سرخ وبه پروانه که درعشق فنامیگردد

                              زندگی زیبانیست انچه زیباست تویی توکه اغازمن لحظه پایان منی

بلاخره انتظاربه سررسید روزمتولدشدن پسرم فرارسید لحظه شماری برادیدن فینگیلم پایان رسید پسرم روزسشنبه 22اردیبهشت 94 ساعت 4نیم بعدظهربدنیاامد.گل پسری شب قبل بدنیاامدنت مامانی ازاسترس خواب نداشت نگران بود که اوضاع خوب پیش نره  بلاخره صبح شدبا بابای عازم مطب دکترشدیم تانامه بستری بگیریم بعدبریم بیمارستان من بابا ساعت 9بیمارستان بودیم ولی تابستریم کنن 12ظهرشد وبلاخره ساعت 3نیم مامانی رفت تواتاق انتظار وجنابعالی ساعت 4نیم بدنیاامدی اززمانی که رفتم تواتاق عمل تاشنیدن صدای گریه ات شاید کمتراز10 دقیقه زمان گذشت وقتی صدای گریه ات شنیدم هوشیاریم دوچندان شد مثل یه عروسگ کوکی بودی که یه ضرب گریه میکردی نمیدونی چقدرلذت بخش وقتی اوردنت بالاسرم تویه پارچه زردپیچیده بودنت ونمیدونم چرامیلرزیدی منم فورا بوست کردم واون خانوم پرستاری که توروبغل کرده بود لبتوبه صورتم نزدیک کردگفت اینم بوس پسری حالا من  پسرکی دارم که موهاش عین حریرنرم لطیف وپرمشکی وچشمهاش مثل مروارید به حدی مشکی که برق میزنه الهی مامان قربونش بره .

من فکرمیکنم بهترین لحظه هرمادری همینه حالامن فرزندی به زیبای وپاکی فرشته هارودراغوش دارم  چه زیباست حس مادری نامت رونیکان میگذارم تامثل نامت بنده ای پاک ونیکوسرشت باشی ای عشق پاکم خدای مهربان مرادرتربیت دوردانه ام یاری کن وفرزندم رابه تومیسپارم وازتومیخواهم که نگه دارش باشی ودرحقش

لطف وعنایت خاص مبذول فرمایی