NikanNikan، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

پسمل مامان

دوتاچهارماهگی فندوق جونم

1394/7/5 15:19
نویسنده : مامانی
156 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به روی ماه گل پسری خودم اللهی مامان فدات بشه که اینقدرجیگری خیلی  وقت نیومدم برات چیزی ننوشتم مشغولیام باهات زیادشده مامان فدات اصلا الان نمیدونم ازکجاشروع کنم فکرکنم اخربه اول برم بهترباشه    

نیکان پسرمامان امروزکه پنجم مهرماه صدسی نه روزت یعنی توپنج ماهگی هستی نمیدونی چه فلفلی هستی دیگه کاملا مامان وبابامیشناسی بادیدنمون بال بال میزنی وجیغ میگشی  عاشق صدای اطرافیانت هستی خیلی خوب صداهای  که باشادی وخنده است متوجه میشی وعگس العمل نشون میدی وواکنشت خنده است ودربرابردادواعصبانت اینقدرنازلب پایینتومیپچونی که بادیدنت ادم جیگرش کباب میشه وخیلی بادیدن چهره اخمو وعصبانی میترسی تازه خیلی خوب برامامان نازکنی الهی مامان قربون نازکردنت خوب دیگه ازرفتارت بایدبگم که خوب یادگرفتی خودتوتکون بدی بادست وپاهات بازی کنی البته ازپایین دوماهگیت یادگرفته بودی جغت دستاتومشت میکردی میوردی جلوصورتت ویه جوری بهش خیره میشدی که انگارچشات چپ شده ومدتهابهش خیره میشدی کم کم لگدزدن پاکوبیدنت شروع شده چنان باتموم قدرت پاهات پرت میکنی مامان همش برات زیرپاهات چیزای نرم میزاره که دردت نگیره ویه کارجالب دیگه که انجام میدی دستاتوبهمراه پاهات تاجای که بتونی به سمت بالا میگشی انگارمیخوای بااین کارات اوج بگیری پروازکنی پسرم وقتی دوماهت تموم شدبردمت براواگسن نمیدونی مامان موقع واگسنات که میشه چه تپش قلبی داره البته خداروشکرپسرمامان ازاونجمله بچههای است خیلی موقع واگسیناسیون اذیت نمیکنی  یه گوچولوفقطسرت گرم میشه  ولی پات خیلی متورم وسفت میشه قدوزن پسری پایان دوماهگی شصت یک بودووزنت پنج هفتصد خوب پسرمامان روزبه روزداره بزرگتروشیرینترمیشه مامان جون همه بچهاتودوسه ماهگی دلپیچه دارن وبیقرارمیشن زیادوجنابعالی منجمله ازاین فندوقای که غروب که میشد بیقراریات دوچندان میشدوبیشتروقتا شباتادیروقت بیداری وصدای گریه ات تاهفت اسمون میره حسابی مامانی درگیرخودت کردی البته یه وقتای بابای همپاته

فندوق مامان تودوسه ماهگی نمیدونم برادلپیچهات بودیاکلاحوصله جمع نداری خیلی تومهمونیا بیقراری میکنی  نرفته بایدبرگردیم براهمین مامانی سعی میکنه تاجای که بشه نریم جای اخه مامان تحمل بیقراریاتونداره اخ که نمیدونین فندوق ریزه مامان چه غرغری همش دلش میخوادباهاش بحرفی وخیلی هم برا اینکه رات ببرن اشتیاق نشون میدی محکم وتند قدم برمیداری  بابای ازپایان دوماهگی همش رات میبره شباهرچنداین بابای ندیدبدیدت که گلاس میذاره همش میکه نیکان جون من هم زود راه میفته هم زودمیحرفه اخرهفتهاکه میریم خونه مادری هامان جونم اونجاست نمیدونی بادیدنت چه ذوقی میکنه شماهم که انگارمتوجه میشی هامانم مثل خودت گوگولو چه توجهی بهش میکنی خلاصه کلی باهم ذوق ذوق میکنین موهات شروع کردن به ریزش هرچی میاد داری گله تاس ترمیشی قربونت برم ازاونجای که توبیداریات بیشتروقتادوست داری سرپاباشی به توصیه اطرافیان ازچهارماهگیت دیگه یه وقتای میذارم توروروگ البته مدت زمان گوتاه تاکمرت دردنگیره نمیدونم چرامثل بابای خوابت اینقدرسبک هرنیم ساعت بیداری یه قلوب شیرمیخوری دوباره میری لالا هرچیکه بزرگترمیشی بیشترشبیه بابای میشی نمیدونی بابایی چه ذوقی میکنه اخه ازموقع بدنیاامدنت تاچهارماهیگت همه درعجیب این بودیم که پسری پی کی رفته الهی که قربونتون برم نمیدونی چه لذتی داره بزرگ شدن عزیزتوباتمام وجود حس میکنی  جهارماهیگیت تندتندداره تموم میشه بازم نوبت واکسنت میشه استرس مامانی شروع میشه فکرکنم این یکی درش بیشترازقبلیه بود چون تاچندروزاصلانمیتونستی پاهاتوتکون بدی همش تک پابازی میکردی تازه بعدچندروزدوباره ازبهداشت تماس گرفتن که یه واکسن فلج اطفال جدیدامده براب بچه های 4ماه ببالا مامانی بعدکلی پرسوجوکردن  بردتت تاامپول بعدی نوش  جان کردی البته جدیدن بودن واکسن خیلی برامون نگران گننده بود پایان چهارماهگیت قدت 66بودوزنت 0 7/55درازپسره مامانی دیگه قربونت برم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسمل مامان می باشد