NikanNikan، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

پسمل مامان

شش ماهگی عشقمم

1394/8/25 9:22
نویسنده : مامانی
137 بازدید
اشتراک گذاری

خوب ماه امدیم باکلی حرفهای قشنگ درمورد گل پسری

بسلامتی شش ماهگیت هم سپری شدولی بایکم دردسر چون فندوق ریزه ماباامدن پاییز همون اول بسم الله سرماخورده حال نداربودهمش عزیرم نمیدونم چرامریضت اینقدرطولانی شد بااینکه چندین بار بردمت دکتراخ مامانی اقادکترمیگفت چون نی نیمون خیلی کوچیک بهت دارونمیدادن میگفتن بهترکه بدنش مقاومت کنه وقوی بشه به قول بابای گوترتمندوخرمان بشه  دیگه تواوج مریضیت خیلی اشتها به غذانداشتی بی حوصله بازی درمیاوردی همه اینابرایه ادم مریض طبیعی هرچندکه من بابای بسیاربسیار نگران حالت بودیم هی نازتومیگشیدیم باگذشت تقریباسه هفته ازمریضت الان الحمدالله بهتری مامان فداباشروع شدن فصل مدرسهاکاربابای هم شروع شددیگه روزای زوج میرفت مدرسه ومن اقاپسری بایدمیرفتیم مغازه بابای بازمیکردیم فکرمیکنم علت مریض شدنتم این بوده که صبح که یکم هواخنگترمی اوردمت بیرون البته جنابعالی محیط مغازه خیلی دوست داری چون فعلا محیط جدیدبراتوکلی چیزجالب داری برافضولی اسباب بازیاتم که تومغازه کابل پیج گوشتی بابای عاشق این که پسرش فنی  کاربشه همش میگه بهش راه وچاه نشون میدم تاخودش بره سراغ برنامه نویسی  مثل اینکه بابای برات ارزوهاداره انشاالله که بسلامت بزرگشی وارزوهای بابات علایق خودتم باشه تابتونی به نحواحسن محققش کنی به امیداون روز...

مامانی چون کسالت خوب برطرف نشد نبردمت براواکسن شش ماهگی یه چندروزی صبرمیکنم تاخوب خوب بشی بعدببرمت البته این مدت که ناخوش بودی همش خونه میموندیم تابهترشی ایشاالله که هرچی بلا ازت دورباشه اینه ارزوی من...

خوب حالابریم سراغ خاطرات خوب وشیرین کاریا پسرم

من بابای وپسری بهمراه مادرجون رفته بودیم خونه خالجون که اونجامتوجه شدم اقانیکان من دوتامرواریدگوچولوتودهنش میدرخشه کلی ذوق کردم هرچندکه خیلی زودبوداخه تازه پنج ماهت تموم شده  اندقه این لثهات خارش داره علاوه براینکه هرچی دم دستت باشه میزاری دهنت وجیق جیق های مامانی همش بی فایده است تازه هرگی هم بغلت میکنه میخوای بااون دندونی فسقلی ولی تیزت بهش حمله کنی وگازش بگیری هرچندکه بابای یکبارانداختت بجون احسان وپارساو جنابعالی این بیچارهاروکلی گازگاز کردی تازشم موقعه حمله یه صداهای ازخودت درمیاری که طرف میترسونی فکرمیکنن باسلاح دست بکار شدی اون دوتاشکرم ازدست ادعااصولت مردن ازخندهخندونکخندونکخندونک مامانی تامتوجه مروارید گوگولوهات شد برات اش دندونی درست کرد محض سبکی برا گل پسری اینم ازعسکاش...

اینم ازعگسای گل پسری توروز اربعین که خونه خاله بودیمپ

پ

پسرم ازپنج ماهگی دیگه تقریبابدون کمک میشینه  هرجندکه باگذشت یه چنددقیقه ای هی تلوتلومیخوری سقوط ازادمیکنی ولی خودت هی تلاش میکنی تابشینی وبااسباب بازیات بازی کنی عاشق توپی هی ازتودستت غلطت میخوره میفته گلافه میشی ذیگه روزای اخرشش ماهگیت کامل کامل بدون کمک مدت زمان طولانی میشینی تازه خسته که شدی خودتوبه پهلومیخوابونی غلطت میزنی انگشتای پاتومیکنی تودهنت مامانی نمیدونی وقتی نشسته ای چجوری خودتوخم میکنی تااون شصت پاتوبخوری الهی مامان پیش مرگ فندوق ریزش بشه دیگه وقتی میزارمت تورورگ چنان توخونه میدوی دست بهمه چی میزنی که بایدچهارچشمی حواسم بهت باشه عاشق اینی وایستی جلوگازتوایینه اش خودتوببینی بخندی بااون دندون موشیاتچشمکچشمکچشمک

وقتش بریم سراغ علایقت توخوردنیها مامانی ازچهارماهگیت کم کم بامزها اشنات کرده یکم یکم بهت خوراکی میده تااینجای کاراینکارپسری عاشق شربت بستنی فرنی کدو وخرما بیسگویت پودرشده والخصوص موز هستی دیگه این روزاهرشب بایدیه نصف فنجون شیرموزبخوری تالالات بگیره احساس میکنم تاچندوقت دیگه بابابای سرشیرموزخوردن دعواتون بشه اخه جفتتون عاشق شیرموزین حتی اگرسیرم باشی دوست داری بازبخوری الهی مامان فداشیمکت بشه

اینم عکسای که خاله رویابرات گرفته

 

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسمل مامان می باشد