هفت ماهگی عشقم

فندوق ریزه مامان هفت ماهگیتم بسلامتی گذشت پسرم دیگه باسه خودش اقاشده نمیشه بهش گفت فندق گوگولو الهی مادرفدات...خوب حالامیگم ازهفتمین ماه زندگی گل پسری که هروزبیشتربه داشتنش افتخارمیکنم چون باوجودش زندگی من همسری روگرمترکرده خندهاش بهمون انرژی مثبتی میده مخصوصاالان که وقتی میخنده اون دندون موشیاش خندهاشو زیباترمیکنه ازقهقهاش که دیگه نگو بدجوردلمونومیبره

خوب نیکان جون مامان برات بکه ازروزای خوب باتوبودن هرچندکه میدونم بعدهازیاددلم برااین روزات تنگ میشه ولی خوب چه کنیم میگذره نمیشه زمان برات فریزکرد!!!!!مامان جون الانادیگه انکارخوب یادگرفتی بااسباب بازیات مشغول بشی عاشق توپی چندتاتوپ گوچولوداری هی بااون دستای ریزت بزوری میگیریش غلطت میدی ازت که دورمیشه هی تلاش میکنی که بگیریش نمیدونمذچراتلاشت به این صورت که وقتی نشستی میخوای خودت بلندکنی باسنتومیاری بالا یهوباصورت سقوط میکنی تابه هدف موردنظربرسی یه وقتای حسابی باوسیلهات مشغولی ویه وقتای که توروروگ کل خونه گذشت میزنی هروقتم که لباسشویی روشن باروروگ میدوی سمتش مثل اینکه خیلی خوشت میادیه زمان طولانی خیره ای بهش خیره

تازشم عاشق کابل وشارزی  باایناتامدتی مشغولی اینم عگس فسقلی تومغازه بابای

اینم عگس ماست وپلا خوردن نیکان

اینم ازپرتغال خوردن نیکان البته اونجورکه چنگش گرفته ای اب پرتغال شده