NikanNikan، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

پسمل مامان

هشت ماهگی قلقلگم

قلقلگی مامان که هرچی میاد شیرینترمیشه ادم دلش میخواد یه لقمه چرب کنه بخوردش ازبس که وروجگی شکرخداهرروزشیطون بازیهات بیشتربیشترمیشه همش دنبال یک چیز جدیدی دیگه همزن ابمیوگی ری چرخ خیاطی کلا لوازم برقی خونه جوابگوی کارت نیست برات تکراری شدن اخه مامانی تایه چیز جدیدمیزارم جلوت به حدی میری توبهرش وهنگی  که زود زود ازچم خمش پی میبری بعدیه ساعت هیچ جذابیتی برات نداره چه کنیم فندوقی دیگه   گل پسرمامان الان همش دوست داری توجمع بچه هاباشی به بازی اونانگاه کنی یادبگیری واتیش بسوزنی اخرهفته هاکه میریم خونه مادری و باباجون باهامان گلی مشغولی نمیدونی بادیدنت چه ذوقی میکنه اون فینگیل ریزه بهت میگه نی نی باباجونم که همش دنبال شماست کلی ت...
22 دی 1394

هفت ماهگی عشقم

فندوق ریزه مامان هفت ماهگیتم بسلامتی گذشت پسرم دیگه باسه خودش اقاشده نمیشه بهش گفت فندق گوگولو الهی مادرفدات...خوب حالامیگم ازهفتمین ماه زندگی گل پسری که هروزبیشتربه داشتنش افتخارمیکنم چون باوجودش زندگی من همسری روگرمترکرده خندهاش بهمون انرژی مثبتی میده مخصوصاالان که وقتی میخنده اون دندون موشیاش خندهاشو زیباترمیکنه ازقهقهاش که دیگه نگو بدجوردلمونومیبره   خوب نیکان جون مامان برات بکه ازروزای خوب باتوبودن هرچندکه میدونم بعدهازیاددلم برااین روزات تنگ میشه ولی خوب چه کنیم میگذره نمیشه زمان برات فریزکرد!!!!!مامان جون الانادیگه انکارخوب یادگرفتی بااسباب بازیات مشغول بشی عاشق توپی چندتاتوپ گوچولوداری هی بااون دستای ریزت بزوری میگیریش غلط...
26 آذر 1394

شش ماهگی عشقمم

خوب ماه امدیم باکلی حرفهای قشنگ درمورد گل پسری بسلامتی شش ماهگیت هم سپری شدولی بایکم دردسر چون فندوق ریزه ماباامدن پاییز همون اول بسم الله سرماخورده حال نداربودهمش عزیرم نمیدونم چرامریضت اینقدرطولانی شد بااینکه چندین بار بردمت دکتراخ مامانی اقادکترمیگفت چون نی نیمون خیلی کوچیک بهت دارونمیدادن میگفتن بهترکه بدنش مقاومت کنه وقوی بشه به قول بابای گوترتمندوخرمان بشه  دیگه تواوج مریضیت خیلی اشتها به غذانداشتی بی حوصله بازی درمیاوردی همه اینابرایه ادم مریض طبیعی هرچندکه من بابای بسیاربسیار نگران حالت بودیم هی نازتومیگشیدیم باگذشت تقریباسه هفته ازمریضت الان الحمدالله بهتری مامان فداباشروع شدن فصل مدرسهاکاربابای هم شروع شددیگه روزای زوج میرف...
25 آبان 1394

پنچ ماهگی فندوق

فلفل ریزه من داره اقامیشه دیگه مامانی نمیتونه بهش بگه فندوق البته جیگرترشده الان بادیدن سفره بال بال میزنی جیغ میکشی یه وقتای مامانی دلش میسوزه بستنی سیب یاماست میزاره تودهنت تامزمزه کنی وای اینقدرموزدوست داری که نگو یه وقتای گوچولومیزنم به لبت تامزه کنی زبونتوتاجای که بتونی میاری بیرون اینقدرنازمیخوری که مامان هی بادیدنت لبشوگازمیگیره  این روزاهمش دوست داری باهات بازی کنیم کلی حال میکنی وقتی تحویلت میگیریم خوب الان دیگه مدت زمان بیشتری دوست داری توروروگ بمونی خیلیم خوب باروروگ دنده عقبی میری تازه یه وقتای هم پای تلویزیون میزارمت عموپورنگ میبینی اینقدرنازمیخوابی که اصلا مشخص نیست کج پلهوبه پشت یادمر مدلش مختص خودتت مامانی وقتی توخواب ا...
12 مهر 1394

دوتاچهارماهگی فندوق جونم

سلام به روی ماه گل پسری خودم اللهی مامان فدات بشه که اینقدرجیگری خیلی  وقت نیومدم برات چیزی ننوشتم مشغولیام باهات زیادشده مامان فدات اصلا الان نمیدونم ازکجاشروع کنم فکرکنم اخربه اول برم بهترباشه     نیکان پسرمامان امروزکه پنجم مهرماه صدسی نه روزت یعنی توپنج ماهگی هستی نمیدونی چه فلفلی هستی دیگه کاملا مامان وبابامیشناسی بادیدنمون بال بال میزنی وجیغ میگشی  عاشق صدای اطرافیانت هستی خیلی خوب صداهای  که باشادی وخنده است متوجه میشی وعگس العمل نشون میدی وواکنشت خنده است ودربرابردادواعصبانت اینقدرنازلب پایینتومیپچونی که بادیدنت ادم جیگرش کباب میشه وخیلی بادیدن چهره اخمو وعصبانی میترسی تازه خیلی خوب برامامان نازکنی ال...
5 مهر 1394

چهره شناسی گل پسری

پسرمامان براهمه الخصوص من بابا جای تعجب داره که شما شبیه هیچکدوممون نیستی هرچندیه گوگولو تچهرت اونم بعضیهامیکن شبیه بابای وبعضیها میکن شبیه مامانی خودم موندم توش فکرکنم شمافهمیده بودی اگه شبیه یکی از مامیشدی من بابای دعوامون میشد براهمین نخواستی این اتفاق بیفته حالمون گرفتی ولی من بیشترفکرمیکنم گل پسری بایه چهره خاص بداخلاق واخمویش شبیه خودش ودوست نداشت شبیه شخص خاصی باشه مامانی میزاره رواستقلال پسری که دوست داره مجزاباشه خلاصه اینکه خیلی چهره پسرونه وباسیاستی داری   الهی مامان قربونت بره روزبه روز داری بزرگترمیشی ودست پازدنت بیشترمیشه یه چندروزیه یادگرفتی دمرمیفتی نمیشه تنهات گذاشت کل پسری تولدبابای 22 تیر وامسال حضورجنابعالی...
8 تير 1394

روزای جدید(یکماهگی فندوق جون)

  اینجاازکوچه پس کوچه های مادرفرزندی مینویسم برای پسری که چشمهای قشنگشوروی دنیابازکرد وحالا دنیای من وهمسرم شده سعی میکنم براپسرم هرچی درتوانم هست انجام بدم ولی بهم ثابت شده که همه چیز دراختیارخداست پس ازش تمنادارم بهترینها براپسرم بخواد. نیکان مامان اینقدروقتم پرکردی که حتی زمان برا انجام کارشخصیم ندارم چه برسه به اینکه بیام برات بنویسم وچقدرلذت بخش انرژی وزمان برای تو صر ف کردن .خوب اقانیکان بعدبدنیاامدنت متاسفانه مامانی اصلا شیرنداشت بهت بده نمیدونم علتش استرس بودیایکم زودبدنیاامدنت بود خلاصه جنابعالی ازگرسنگی زیادگریه میکردی بابای اصلا دوست نداشت که شیرخشک بخوری هرچندکه چندین داییه برات اوردیم ولی تواین مدت شبا گرسنه میموندی ج...
8 تير 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسمل مامان می باشد